اگر یک ویژگی وجود داشته باشد که مدیران برای خود و کارمندانشان به دنبال آن باشند، آن حفظ عملکرد بالا در مواجهه با فشارهای روزافزون و تغییرات سریع است. اما منشأ چنین نمایشی به اندازه چشمه جوانی گریزان است. نظریهپردازان مدیریت مدتهاست که به دنبال شناسایی دقیق عواملی هستند که باعث میشود برخی افراد تحت فشار شکوفا شوند و برخی دیگر در برابر فشار قرار بگیرند. ما معتقدیم که آنها فقط به پاسخهای جزئی رسیده اند: پاداشهای مادی غنی، فرهنگ صحیح، مدیریت بر اساس اهداف.
به عقیده ما مشکل اکثر رویکردها این است که آنها فقط از گردن به بالا با افراد سروکار دارند و عملکرد بالا را در درجه اول با ظرفیت شناختی مرتبط میدانند. در سالهای اخیر تمرکز فزایندهای بر رابطه بین هوش هیجانی و عملکرد بالا بوده است. تعدادی از نظریه پردازان به بعد معنوی پرداختهاند – اینکه ارزشهای عمیقتر و احساس هدف چگونه بر عملکرد تأثیر میگذارد. تقریباً هیچ کس به نقش ظرفیتهای فیزیکی توجه نکرده است. ما دریافتیم که یک رویکرد موفق برای عملکرد بالای پایدار، باید همه این عناصر را جمع کند و فرد را به عنوان یک کل در نظر بگیرد. بنابراین، نظریه یکپارچه مدیریت عملکرد ما به بدن، احساسات، ذهن و روح میپردازد. ما این سلسله مراتب را هرم عملکرد مینامیم. هر یک از سطوح آن عمیقاً سطوح دیگر را تحت تأثیر قرار میدهد وعدم رسیدگی به هر یک از آنها عملکرد را به خطر میاندازد.
رویکرد ما ریشه در دو دههای دارد که جیم لوهر و همکارانش در LGE با ورزشکاران کلاس جهانی کار کردند. چندین سال پیش، ما دو نفر شروع به توسعه نسخه جامعتری از این تکنیکها برای مدیرانی کردیم که با تقاضاهای بیسابقهای در محل کار مواجه بودند. در واقع، ما متوجه شدیم که این مدیران «ورزشکاران شرکتی» هستند.
وضعیت عملکرد ایده آل
در تمرین ورزشکاران، ما هرگز بر مهارتهای اصلی آنها تمرکز نکردهایم – اینکه چگونه به یک سرویس ضربه بزنیم، چوب گلف را تاب دهیم یا به توپ بسکتبال شلیک کنیم. به همین ترتیب، در تجارت به شایستگیهای اولیه مانند سخنرانی در جمع، مذاکره یا تجزیه و تحلیل ترازنامه نمیپردازیم. تلاشهای ما در عوض کمک به مدیران اجرایی برای ایجاد ظرفیتهای خود برای آنچه که شایستگیهای حمایتی یا ثانویه نامیده میشود، از جمله استقامت، قدرت، انعطافپذیری، خودکنترلی و تمرکز است. افزایش ظرفیت در همه سطوح به ورزشکاران و مدیران اجرایی این امکان را میدهد تا استعدادها و مهارتهای خود را به طور کامل فعال کنند و عملکرد بالا را در طول زمان حفظ کنند – شرایطی که ما آن را وضعیت عملکرد ایده آل
کار خود ما نشان داده است که مدیریت موثر انرژی دارای دو جزء کلیدی است. اولین مورد، حرکت موزون بین مصرف انرژی (استرس) و تجدید انرژی (بازیابی) است که ما آن را «نوسان» مینامیم. در آزمایشگاه زنده ورزش، متوجه شدیم که دشمن واقعی عملکرد بالا، استرس نیست، بلکه مشکلعدم وجود بهبودی منظم و متناوب است. استرس مزمن بدون ریکاوری ذخایر انرژی را تحلیل میبرد، منجر به فرسودگی شغلی و خرابی میشود و در نهایت عملکرد را تضعیف میکند. تشریفاتی که نوسان را تقویت میکنند – استرس ریتمیک و ریکاوری – دومین جزء عملکرد بالا هستند. این روالهای بسیار دقیق و آگاهانه توسعهیافته که مرتباً تکرار میشوند، به مرور زمان خودکار میشوند.
همان روشهایی که ورزشکاران کلاس جهانی را قادر میسازد تحت فشار به IPS برسند، حداقل برای رهبران کسبوکار به همان اندازه مؤثر خواهد بود – و شاید حتی در زندگی آنها مهمتر باشد. به عنوان مثال، یک ورزشکار حرفهای متوسط، بیشتر وقت خود را صرف تمرین میکند و تنها درصد کمی – حداکثر چند ساعت در روز – در واقع به رقابت میپردازد. در مقابل، مدیران معمولی تقریباً هیچ زمانی را به آموزش اختصاص نمیدهند و باید ۱۲.۱۲، ۱۴ ساعت در روز یا بیشتر بر حسب نیاز کار کنند. ورزشکاران از چندین ماه تعطیلات خارج از فصل لذت میبرند، در حالی که اکثر مدیران خوش شانس هستند که سه یا چهار هفته در سال تعطیلات داشته باشند. حرفه یک ورزشکار حرفهای متوسط هفت سال طول میکشد. مدیران متوسط می توانند انتظار داشته باشند ۴۰ تا ۵۰ سال کار کنند.
ظرفیت فیزیکی
انرژی را میتوان به سادگی به عنوان ظرفیت انجام کار تعریف کرد. فرآیند تمرین ما در سطح فیزیکی آغاز میشود، زیرا بدن منبع اصلی انرژی ما است – پایه و اساس هرم عملکرد. شاید بهترین پارادایم برای افزایش ظرفیت، وزنه برداری باشد. چندین دهه تحقیقات علوم ورزشی ثابت کرده است که کلید افزایش قدرت بدنی پدیدهای است که به عنوان ابر جبرانی شناخته میشود – اساسا ایجاد نسبتهای متعادل کار و استراحت. در وزنه برداری، این شامل فشار دادن به عضله تا جایی است که فیبرهای آن به معنای واقعی کلمه شروع به شکستن میکنند. با توجه به یک دوره بهبودی کافی (معمولا حداقل ۴۸ ساعت)، عضله نه تنها بهبود مییابد، بلکه قویتر نیز میشود. اما بدون استراحت به عضله فشار بیاورید و نتیجه آن آسیب حاد و مزمن خواهد بود. برعکس، عدم استرس به عضله منجر به ضعف و آتروفی میشود. (فقط به یک بازو در یک گچ برای چند هفته فکر کنید.) در هر دو مورد، دشمن استرس نیست، خطی بودن است – شکست در نوسان بین مصرف انرژی و بازیابی.
اثرات ذهنی و عاطفی روتینهای دقیق بین نقطهای به همان اندازه قابل توجه است. آنها به بازیکنان اجازه میدهند از احساسات منفی دوری کنند، ذهن خود را متمرکز کنند و برای نقطه بعدی آماده شوند. در مقابل، بازیکنانی که فاقد تشریفات بین نقطهای هستند، یا آنها را به طور متناقض انجام میدهند، خطی میشوند – آنها انرژی زیادی را بدون بازیابی خرج میکنند. صرف نظر از استعداد یا سطح تناسب اندام، آنها در برابر ناامیدی، اضطراب و از دست دادن تمرکز آسیب پذیرتر میشوند و به احتمال زیاد تحت فشار خفه میشوند.
همین درس در مورد ورزشکاران شرکتی که آموزش میدهیم نیز صدق میکند. توضیح میدهیم که مشکل این است که زندگی آنها به شدت استرسزا نیست، بلکه این است که بهطور بیوقفه خطی هستند. به طور معمول، از نظر ذهنی و عاطفی بیش از حد به خود فشار میآورند و از نظر فیزیکی بسیار کم. هر دو شکل خطی بودن عملکرد را تضعیف میکند.
وقتی با مرلین کلارک، مدیر عامل سالومون اسمیت بارنی شروع به کار کردیم، او تقریباً هیچ نوسانی در زندگی خود نداشت. کلارک که در اواخر ۳۰ سالگی است، دفتر کلیولند شرکت را اداره میکند. او همچنین مادر سه فرزند خردسال است و شوهرش به تنهایی یک مدیر اجرایی قدرتمند است. به نظر میرسد که کلارک زندگی رشک برانگیزی دارد و از شکایت از آن بیزار بود. با این حال، سبک زندگی پرمشغله او هزینه زیادی داشت، که پس از بررسی مشخص شد. صبحها که به طور موقت با قهوه و کلوچه سوخت میشد، هوشیار و پرانرژی بود. با این حال، تا بعد از ظهر، انرژی او کاهش یافت و بقیه روز را با قدرت اراده سپری کرد. هنگام ناهار، زمانی که میتوانست چند لحظه آرام برای بهبودی داشته باشد، متوجه شد که نمیتواند به کارمندانی که در دفتر او صف کشیدهاند و به دنبال مشاوره و حمایت هستند، نه بگوید. بین خواستههای شغل، همکاران و خانوادهاش، تقریباً زمانی برای خود نداشت. ناامیدی او بیسر و صدا افزایش یافت.
ما کار خود را با کلارک با بررسی ظرفیت فیزیکی او آغاز کردیم. در حالی که او در نوجوانی یک ورزشکار پرشور و یک بازیکن لاکراس تمام آمریکایی در کالج بود، رژیم تناسب اندام او در چند سال گذشته به دراز و نشستهای گاه به گاه قبل از خواب محدود شده بود. وقتی کلارک بیشتر در مورد رابطه بین انرژی و عملکرد بالا یاد گرفت، موافقت کرد که اولویت اول او بازگشت به فرم است. او میخواست از نظر بدنی احساس بهتری داشته باشد و از تجربیات گذشته میدانست که اگر تمرینات منظم را در برنامهاش قرار دهد، روحیهاش بهتر میشود.
از آنجایی که عادتهای قدیمی به سختی از بین میروند، ما به کلارک کمک کردیم تا آیینهای مثبتی را برای جایگزینی آنها ایجاد کند. بخشی از کار ایجاد یک محیط حمایتی بود. همکارانی که کلارک با آنها آموزش میدید، به دلیل ایجاد روتینی که قبلاً غیرقابل تصور به نظر میرسید، به منبع تشویق – و حتی نق زدن – تبدیل شدند. کلارک متعهد شد که سه روز در هفته، دقیقاً ساعت ۱ بعد از ظهر، در یک باشگاه بدنسازی مجاور ورزش کند. او همچنین شوهرش را به تماشای بچهها دعوت کرد تا بتواند شنبهها و یکشنبهها تمرین کند.
تمرینات منظم به کلارک کمک کرده است تا مرزهای کاری و زندگی مشخصی ایجاد کند و حس خود را به عنوان یک ورزشکار به او بازگرداند. اکنون، کلارک به جای اینکه بعدازظهرها در یک مخزن انرژی غوطهور شود و به یک آب نبات دست پیدا کند، از تمرینات خود به دفتر باز میگردد و احساس انرژی مجدد میکند و بهتر میتواند تمرکز کند. استرس جسمانی نه تنها منبعی برای استقامت بیشتر، بلکه برای بهبود عاطفی و ذهنی نیز شده است. کلارک متوجه میشود که میتواند ساعتهای کمتری کار کند و کارهای بیشتری انجام دهد. و در نهایت، از آنجایی که او دیگر احساس فشار مزمن ندارد، معتقد است که رئیس بهتری شده است. او میگوید: «بدن من احساس میکند دوباره بیدار شده است. «من بسیار آرامتر هستم و رنجشی که از تمام خواستههایی که از خود داشتم از بین رفته است.»
کلارک از دیگر اعضای شرکت خود الهام گرفته است تا عضویت در باشگاه سلامت را دریافت کنند. او و چندین همکارش در حال یارانه دادن به کارمندانی هستند که به راحتی نمیتوانند از عهده این هزینه برآیند. او میگوید: «ما فقط درباره جوایز تجاری و اینکه چه کسی کدام حساب را پوشش میدهد با یکدیگر صحبت نمیکنیم. اکنون به این موضوع نیز مربوط میشود که آیا تمرینات خود را انجام دادهایم و چقدر در حال ریکاوری هستیم. ما چیز سالمی را به اشتراک میگذاریم و این باعث گرد هم آمدن مردم شده است.»
ظرفیت عاطفی
واحد سازنده بعدی IPS ظرفیت عاطفی است – جو داخلی که از اوج عملکرد پشتیبانی میکند. در طول تحقیقات اولیه خود، از صدها ورزشکار خواستیم تا احساس خود را در زمانی که بهترین عملکرد خود را داشتند، توصیف کنند. آنها همواره از کلماتی مانند «آرام»، «به چالش کشیده»، «درگیر»، «متمرکز»، «خوشبین» و «با اعتماد به نفس» استفاده میکردند. همانطور که ماریون جونز، دونده سرعت، مدت کوتاهی پس از کسب یکی از مدالهای طلای خود در بازیهای المپیک سیدنی گفت: «من اینجا هستم و یک توپ دارم. این دوران استرسزا در زندگی من نیست. این زمان بسیار شادی است.» وقتی بعداً همان سؤال را از افسران مجری قانون، پرسنل نظامی، جراحان و مدیران شرکت پرسیدیم، آنها از زبان بسیار مشابهی برای توصیف وضعیت عملکرد ایده آل خود استفاده کردند.
همانطور که احساسات مثبت، انرژی را که باعث عملکرد بالا میشود شعلهور میکند، احساسات منفی – ناامیدی، بیحوصلگی، عصبانیت، ترس، رنجش و غم – انرژی را تخلیه میکند. با گذشت زمان، این احساسات میتوانند به معنای واقعی کلمه سمی باشند، ضربان قلب و فشار خون را افزایش دهند، تنش عضلانی را افزایش دهند، دید را محدود کنند و در نهایت عملکرد را فلج کنند. به عنوان مثال، ورزشکاران مضطرب و ترس زده به احتمال زیاد در مسابقه خفه میشوند، در حالی که عصبانیت و ناامیدی ظرفیت آنها را برای تمرکز آرام تخریب میکند.
تاثیر احساسات منفی بر عملکرد کسب و کار ظریفتر است اما کمتر ویرانگر نیست. آلن، یکی از مدیران یک شرکت سرمایه گذاری، به طور مکرر سفر میکند و بر بیش از دوازده دفتر در سراسر کشور نظارت میکند. ما آموختیم که همکاران و زیردستان او را فردی کمال گرا و رئیسی اغلب منتقد میدانستند که ناامیدی و بیحوصلگیاش گاهی به طنزهای خشمگین تبدیل میشد. کار ما بر کمک به آلن برای یافتن راههایی برای مدیریت مؤثرتر احساساتش متمرکز بود. توضیح دادیم که عصبانیت او یک احساس واکنشی بود، یک واکنش جنگ یا گریز به موقعیتهایی که او آن را تهدیدآمیز میدانست. برای مدیریت مؤثرتر، او نیاز داشت که تجربه درونی خود از تهدید تحت استرس را به چالش تبدیل کند.
یک برنامه تمرینی منظم استقامت آلن را تقویت کرد و راهی برای کاهش تنش به او داد. اما از آنجایی که برنامه سفر شدید او اغلب مانع تمریناتش میشد، ما همچنین به او کمک کردیم تا یک آیین پنج مرحلهای دقیق برای مهار احساسات منفیاش در هر زمان که تهدید به فوران میکنند، ایجاد کند. چالش اولیه او این بود که از سیگنالهایی که بدنش نشان میداد در آستانه قرار دارد آگاه شود – تنش فیزیکی، ضربان قلب، سفتی در سینهاش. وقتی احساس کرد که این احساسات به وجود آمده است، اولین قدمش این بود که چشمانش را ببندد و چندین نفس عمیق بکشد. بعد، او آگاهانه عضلات صورتش را شل کرد. سپس سعی کرد صدایش را نرم کند و آهستهتر صحبت کند. پس از آن، او سعی کرد خود را به جای کسی که هدف خشم او بود قرار دهد – تصور کند که باید چه احساسی داشته باشد. در نهایت، او بر روی قالببندی پاسخ خود به زبان مثبت تمرکز کرد.
اجرای این آیین در ابتدا برای آلن ناخوشایند بود، بیشباهت به یادگیری یک تاب گلف جدید. بیش از یک بار او به رفتار قدیمی خود بازگشت. اما در عرض چند هفته، مته پنج مرحلهای به صورت خودکار تبدیل شد – راهی بسیار مطمئن برای اتصال کوتاه واکنشپذیری او. بسیاری از کارمندان گزارش دادند که او منطقیتر، نزدیکتر و کمتر ترسناکتر شده است. خود آلن میگوید که به مدیری بسیار موثرتر تبدیل شده است.
روابط نزدیک شاید قویترین وسیله برای تحریک احساسات مثبت و بهبودی موثر باشد. هر کسی که از یک گردهمایی خانوادگی شاد یا یک شب با دوستان خوب لذت برده است، احساس امنیت و امنیت عمیقی را که این روابط میتواند القا کند، میداند. چنین احساساتی ارتباط نزدیکی با وضعیت عملکرد ایده آل دارد. متأسفانه، بسیاری از ورزشکاران شرکتی که ما آموزش میدهیم، معتقدند که برای اینکه بتوانند در محل کار مطابق انتظارات عمل کنند، چارهای جز گذراندن وقت خود با عزیزان ندارند. ما سعی میکنیم موضوع را مجدداً تنظیم کنیم. ما به مشتریان خود میگوییم که با اختصاص زمان بیشتر به مهمترین روابط آنها و تعیین مرزهای واضحتر بین کار و خانه، آنها نه تنها رضایت بیشتری کسب میکنند، بلکه بهبودی لازم برای عملکرد بهتر در محل کار را نیز دریافت میکنند.
ظرفیت ذهنی
سومین سطح از هرم عملکرد – شناختی – جایی است که بیشتر آموزشهای سنتی افزایش عملکرد در آن هدف قرار میگیرد. رویکردهای معمول تمایل دارند بر بهبود شایستگیها با استفاده از تکنیکهایی مانند مهندسی مجدد فرآیند و مدیریت دانش یا با یادگیری استفاده از فناوریهای پیچیدهتر تمرکز کنند. هدف آموزش ما افزایش ظرفیتهای شناختی مشتریانمان است – به ویژه تمرکز، مدیریت زمان، و مهارتهای مثبت اندیشی و تفکر انتقادی.
تمرکز صرفاً به معنای انرژی متمرکز در خدمت یک هدف خاص است. هر چیزی که در تمرکز اختلال ایجاد کند انرژی را از بین میبرد. مدیتیشن، که معمولا به عنوان یک تمرین معنوی در نظر گرفته میشود، میتواند به عنوان یک وسیله بسیار عملی برای آموزش توجه و ارتقای بهبودی عمل کند. در این سطح، هیچ راهنمایی از طرف یک استاد راهنما مورد نیاز نیست. یک تکنیک مدیتیشن کاملاً کافی شامل نشستن آرام و نفس عمیق کشیدن، شمارش هر بازدم و شروع دوباره زمانی که به ده رسید. همچنین، میتوانید هر بار که نفس میکشید، کلمهای را برای تکرار انتخاب کنید.
مدیتیشن با تمرین منظم، ذهن، احساسات و بدن را آرام میکند و باعث بازیابی انرژی میشود. به عنوان مثال، مطالعات متعدد نشان داده است که مراقبهگران باتجربه به ساعتهای کمتری نسبت به افرادی که مدیتیشن نمیکنند نیاز دارند. مدیتیشن و سایر رشتههای غیرشناختی نیز میتوانند فعالیت امواج مغزی را کاهش دهند و باعث تغییر در فعالیت ذهنی از نیمکره چپ مغز به سمت راست شوند. آیا تا به حال به طور ناگهانی راه حل یک مشکل آزاردهنده را در حین انجام کاری «بی فکر» مانند دویدن، کار در باغ یا آواز خواندن زیر دوش پیدا کرده اید؟ این تغییر مغز چپ و راست مغز در کار است – ثمره نوسانات ذهنی.
بیشتر تمرینات ما در این سطح بر کمک به ورزشکاران شرکتی متمرکز است تا آگاهانه زمان و انرژی خود را مدیریت کنند. با جایگزین کردن دورههای استرس با تجدید، آنها یاد میگیرند که کار خود را با نیاز بدن به استراحت در هر ۹۰ تا ۱۲۰ دقیقه هماهنگ کنند. این میتواند برای موفقیتهای شرکتهای اجباری چالشبرانگیز باشد. جفری اسکلار، ۳۹ ساله، مدیر عامل فروش نهادی در شرکت سرمایهگذاری نیویورک گرونتال و آمپر؛ کمپانی، مدتهاست که عادت کرده بود با زور وحشیانه از رقبای خود پیشی بگیرد – با فشار بیشتر و بیامانتر از هر کس دیگری. با کمک ما، او مجموعهای از تشریفات را ساخت که بهبودی منظم را تضمین میکرد و همچنین او را قادر میساخت در سطح بالاتری اجرا کند در حالی که ساعات کمتری را در محل کار میگذراند.
یک بار در صبح و دوباره بعدازظهر، اسکلار از محل تجارت دیوانهوار به یک دفتر آرام عقب نشینی میکند، جایی که ۱۵ دقیقه را صرف انجام تمرینات تنفس عمیق میکند. هنگام ناهار، او دفتر را ترک میکند – چیزی که زمانی تصورش را نمیکرد – و حداقل ۱۵ دقیقه در فضای باز راه میرود. او همچنین هفتهای پنج یا شش بار بعد از کار ورزش میکند. در خانه، او و همسرش، شری، که خودش یک مدیر پرمشغله بود، پیمان بستند که بعد از ساعت ۸ بعدازظهر هرگز درباره کاری صحبت نکنند. آنها همچنین در تعطیلات آخر هفته سوگند یاد کردند و نزدیک به دو سال است که به عهد خود پایبند هستند. در طول هر یک از آن سال ها، درآمد Sklar بیش از ۶۵٪ افزایش یافته است.
ظرفیت معنوی
بیشتر مدیران از پرداختن به سطح معنوی هرم عملکرد در محیطهای تجاری احتیاط میکنند و قابل درک است. کلمه «معنوی» احساسات متناقضی را برمی انگیزد و به نظر نمیرسد بلافاصله با عملکرد بالا مرتبط باشد. پس بیایید واضح بگوییم: منظور ما از ظرفیت معنوی، صرفاً انرژی است که با بهرهگیری از عمیقترین ارزشهای فرد و تعریف یک حس قوی از هدف آزاد میشود. ما دریافتیم که این ظرفیت به عنوان رزق و روزی در مواجهه با ناملایمات و به عنوان منبع قدرتمند انگیزه، تمرکز، عزم و انعطافپذیری عمل میکند.
مورد آن را در نظر بگیرید، یک مدیر سطح بالا در یک شرکت بزرگ لوازم آرایشی. در بسیاری از دوران بزرگسالی خود، او تلاش ناموفقی برای ترک سیگار داشته است و دلیل شکستهای خود راعدم نظم و انضباط میداند. سیگار بر سلامت و بهره وری او در محل کار تأثیر قابل توجهی گذاشت – کاهش استقامت ناشی از تنگی نفس، روزهای بیمار بیشتر از همکارانش، و هوس نیکوتین که در جلسات طولانی حواس او را پرت میکرد.
چهار سال پیش، زمانی که آن باردار شد، بلافاصله توانست سیگار را ترک کند و تا روزی که فرزندش به دنیا آمد، سیگاری را لمس نکرد و دوباره شروع به کشیدن سیگار کرد. یک سال بعد، آن برای بار دوم باردار شد و دوباره سیگار را ترک کرد، بدون اینکه علائم ترک را تقریباً نشان دهد. وفادار به الگوی خود، وقتی فرزندش به دنیا آمد، سیگار کشیدن را از سر گرفت. او با ناراحتی به ما گفت: «من آن را درک نمیکنم.»
ما یک توضیح ساده ارائه دادیم. تا زمانی که آن توانست تأثیر سیگار را به هدف عمیقتری مرتبط کند – سلامتی فرزند متولد نشدهاش – ترک آن آسان بود. او توانست چیزی را بسازد که ما آن را «اقتباس مبتنی بر ارزش» مینامیم. اما بدون ارتباط قوی با احساس عمیقتر هدف، او دوباره به سیگار کشیدن بازگشت – سازگاری مناسبی که در خدمت منافع کوتاهمدت او بود. سیگار برای آن لذت حسی و همچنین راهی برای کاهش اضطراب و مدیریت استرس اجتماعی او بود. درک شناختی ناسالم بودن آن، احساس گناه در مورد آن در سطح عاطفی، و حتی تجربه اثرات منفی آن به صورت فیزیکی، همگی انگیزههای ناکافی برای تغییر رفتار او بودند. برای موفقیت، آن به یک منبع انگیزه پایدارتر نیاز داشت.
ما دریافتیم که ایجاد چنین ارتباطی مستلزم آن است که مرتباً از تردمیل بیپایان ضرب الاجلها و تعهدات خارج شوید تا برای تأمل وقت بگذارید. تمایل مدیران پرمشغله این است که در حالت همیشگی تریاژ زندگی کنند و هر کاری را که فوری به نظر میرسد انجام دهند و در عین حال تصویر بزرگتری را از دست بدهند. آداب و رسومی که به افراد فرصت مکث و نگاه کردن به درون را میدهد شامل مراقبه، ژورنال نویسی، دعا و خدمت به دیگران است. هر یک از این فعالیتها همچنین میتواند به عنوان منبعی برای بهبودی عمل کند – راهی برای شکستن خطی بودن فعالیتهای هدفمحور بیامان.
وقت گذاشتن برای اتصال به عمیقترین ارزشها میتواند بسیار مفید باشد. همچنین میتواند دردناک باشد، زیرا مشتری که ریچارد را کشف میکنیم. ریچارد یک دلال سهام است که در شهر نیویورک کار میکند و در حومهای دور زندگی میکند، جایی که همسرش با سه فرزند خردسال خود در خانه میماند. بین رفت و آمد طولانی و ساعات طولانی، ریچارد زمان کمی را با خانواده خود سپری کرد. مانند بسیاری از مشتریان ما، او معمولاً قبل از بیدار شدن فرزندانش خانه را ترک میکرد و حدود ساعت ۷:۳۰ عصر برمیگشت، در حالی که احساس خستگی میکرد و حال و حوصله صحبت کردن با کسی را نداشت. او از وضعیت خود راضی نبود، اما راه حل آسانی نمیدید. با گذشت زمان، ناراحتی او شروع به تأثیر گذاشتن بر روی کارش کرد، که باعث شد وقتی شب به خانه میرسید منفیتر شود. این یک چرخه معیوب بود.
یک روز عصر در حالی که ریچارد از محل کار به خانه میرفت، متوجه شد که در حال فکر کردن درباره زندگی خود است. ناگهان احساس کرد چنان تحت تأثیر احساسات قرار گرفت که ماشینش را در پارکی در ده بلوک خانه متوقف کرد تا خودش را جمع کند. در کمال تعجب شروع به گریه کرد. او احساس غم و اندوه در مورد زندگی خود و پر از اشتیاق برای خانوادهاش بود. بعد از ده دقیقه، تنها کاری که ریچارد میخواست این بود که به خانه برگردد و همسر و فرزندانش را در آغوش بگیرد. بچههایش که عادت داشتند در پایان روز به پدرشان تختی وسیع بدهند، وقتی او در آن شب راه میرفت و همه آنها را در آغوش میگرفت، بهطور قابلتوجهی گیج شدند. وقتی همسرش به صحنه رسید، اولین فکرش این بود که او اخراج شده است.
روز بعد، ریچارد دوباره به طرز عجیبی مجبور به توقف در پارک نزدیک خانهاش شد. مطمئناً اشکها برگشتند و اشتیاق هم همینطور. بار دیگر با عجله به خانه نزد خانوادهاش رفت. در طول دو سال بعدی، ریچارد توانست تعداد دفعاتی را که حداقل ده دقیقه در همان مکان توقف نکرده است، روی یک دست حساب کند. هجوم احساسات به مرور زمان فروکش کرد، اما احساس او مبنی بر اینکه آنچه در زندگیاش مهم است را تایید میکند، مانند همیشه قوی باقی ماند.
ریچارد به طور تصادفی به آیینی برخورد کرده بود که به او اجازه میداد هم از کار جدا شود و هم به منبعی عمیق از هدف و معنا یعنی خانوادهاش دست یابد. در آن زمینه، بازگشت به خانه پس از یک روز طولانی دیگر بار سنگین نبود و در عوض منبعی برای بهبود و تجدید شد. به نوبه خود، حواسپرتی ریچارد در محل کار کاهش یافت و او متمرکز، مثبتتر و سازندهتر شد – به طوری که توانست ساعات کاری خود را کاهش دهد. در سطح عملی، او تعادل بهتری بین استرس و بهبودی ایجاد کرد. در نهایت، با استفاده از حس عمیقتر هدف، منبع جدید و قدرتمندی از انرژی برای کار و خانوادهاش پیدا کرد.
در یک محیط شرکتی که با سرعت در حال تغییر است، انجام مداوم در سطوح بالا دشوارتر و ضروریتر از همیشه است. مداخلات محدود دیگر کافی نیستند. شرکتها نمیتوانند به ظرفیتهای شناختی کارکنان خود توجه کنند، در حالی که بهزیستی فیزیکی، عاطفی و معنوی آنها نادیده گرفته میشوند. در زمین بازی یا اتاق هیئت مدیره، عملکرد بالا به همان اندازه به نحوه تجدید و بازیابی انرژی افراد بستگی دارد که به نحوه مصرف آن، به نحوه مدیریت زندگی خود و همچنین نحوه مدیریت کارشان بستگی دارد. وقتی افراد احساس قوی و سکوت میکنند – از نظر فیزیکی، ذهنی، عاطفی و معنوی – برای مدت طولانیتری عملکرد بهتر و با اشتیاق بیشتری دارند. آنها برنده میشوند، خانوادههایشان برنده میشوند و شرکتهایی که آنها را استخدام میکنند برنده میشوند.