فکر میکنم روزهای اولیهای بود که آمازون «قانون پیتزا» را اختراع کرد، به این معنی که هیچ تیمی نباید بزرگتر از افرادی باشد که میتوانند با دو پیتزا تغذیه شوند – بنابراین، احتمالاً شش تا هشت نفر. اگر به معنای واقعی کلمه تا به حال شغلی داشتهاید، میدانید که تیمهای واقعاً بزرگ افتضاح هستند و عملاً هیچ کاری به دست نمیآورند، زیرا فقط به یک سری صحبتهای متقابل و پاسخگویی و نبرد در مورد زمینههای سیاسی و پیشرفت بالقوه تبدیل میشود.
من هرگز در تیمهای تحقیق و توسعه خلاقانه حضور نداشتهام، اما به طور کلی طبیعت انسان را درک میکنم، و فقط میتوانم تصور کنم که حتی یک تیم تحقیق و توسعه خوب هم با بزرگتر شدن، طعمه این مسائل شود.
من سالها پیش در یک کنسرسیوم مسافرتی مجلل به نام Virtuoso این تجربه را داشتم. به طور مرتب، ما این تیمهای ۱۵ نفره را روی چیزی کاملاً بیمعنی مستقر میکردیم – مانند اولویتی که یکی از معاونان ارشد به ما اختصاص داده بود تا ما را به مدت یک ماه از موهایش خارج کند (دست از سرش برداریم). هیچکس نمیدانست که تیم قرار است چه کاری انجام دهد، و سپس به فرمتی رسیدیم که باید هر جلسه را با «نکته این جلسه _ است» شروع میکردیم، و این یکی از دردناکترین دورههای کاری زندگی من بود که درگیر این چیزها باشم. در همان زمان، ازدواج من در حال فروپاشی بود و من مانند یک ماهی مشروب میخوردم. سال خوبی نبود.
خوب، اکنون ما تحقیقاتی از Northwestern داریم که بر بسیاری از چیزهایی که همه ما ذاتاً میدانستیم تأکید میکند:
در مطالعهای در سال ۲۰۱۹، وانگ و همکارانش الگوهای مستند در ۵۰ میلیون مقاله، پتنت و محصولات نرمافزاری توسعهیافته بین سالهای ۱۹۵۴ و ۲۰۱۴ را تجزیه و تحلیل کردند. تیمهای بزرگ عمدتاً بر اساس تحقیقات موجود توسعه مییابند، نه اینکه مسیرهای جدیدی را پیشنهاد کنند. در همین حال، تیمهای کوچک تمایل دارند مسیرهای کاملاً جدیدی برای کشف ایجاد کنند.
این نکته بیشتر موثر برای تلاش تیمهای تحقیقاتی برای دریافت پتنت است، که سادهترین راه برای ردیابی این مطالعات است. این نتیجهگیری محدود کننده است زیرا هر سازمانی به دنبال ثبت اختراع نیست – بسیاری فقط به دنبال پول نقد هستند، عزیزم! – اما این یک راه برای در نظر گرفتن همه این موارد است.
مطالعه اینجا اساساً میگوید: «اگر میخواهید کارهای نوآورانه و پیشگامانه انجام دهید، به افرادی نیاز دارید که بخواهند از هنجارهای ثابت فاصله بگیرند.» منطقی است. با بزرگتر شدن یک تیم، سیاست بیشتر و عقب نشینی به وضعیت موجود بیشتر میشود. کاملا منطقی است. بنابراین، تیمهای بزرگ میتوانند به چیزهایی دست یابند، اما چیزهایی که به دست میآورند احتمالاً بین ۱ تا ۲ درجه نسبت به وضعیت موجود خواهد بود. منطقی است: کنگره یک «تیم بزرگ» است و هر زمان که آنها به چیزی دست پیدا میکنند، به معنای واقعی کلمه ذرهای کوچک از آنچه قبلا وجود داشت حذف میشود. در همین حال، ما بیشتر اعتبار آیفون را به جابز و آیو میدهیم و این تیم بسیار کوچکی است. دنیا را از نظر محصول تغییر داد.
من همیشه تیمهای کوچک و زیرک را انتخاب میکنم که بعد از هم جدا میشوند و به تیمهای کوچکی تبدیل میشوند که به پروژه دیگری اختصاص داده شدهاند. تیمهای بزرگ و سخت با جلسات بیهوده و دائمی برای «چک کردن»، جهنمی هستند و هیچ چیز قابل توجهی را انجام نمیدهند. (گاهی، اما نادر است.)
از نظر تیمی در مقابل بزرگ در مقابل کوچک کجا میآیید؟